![]()
جور واجور در خیالات خودم، در زیر بارانی که نیست
میرسم با "تو" به خانه،از خیابانی که نیست!
مینشینی روبه رویم، خستگی در میکنی
چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست!
باز میخندی ومیپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی،گرچه میدانی که نیست!
شعر میخوانم برایت، واژه ها گل میکنند
یاس ومریم میگذارم توی گلدانی که نیست!
چشم میدوزم به چشمت،میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست!
وقت رفتن میشود، با بغض میگویم نرو...
پشت پایت اشک میریزم، در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود...
باز تنها میشوم، با یاد مهمانی که نیست!
بعد "تو"،این کار هر روز من است
باور این که نباشی،کار آسانی که نیست....
|
|||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
|||||||||||||||||
![]() |