![]()
جور واجور در يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که:
ای انسان چه چیزی تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته؟ (آیه ی 6 سوره ی الانفطار )
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 11:0 PM :: نويسنده : مهرناز
در سرزمین من... هیچ کوچه ای بنام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی..... بن بست ها اما.... فقط زن ها را میشناسند انگار... در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها فقط پل های است که پشت آدم ها خراب شده........ اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست تخت های زایشگاه اما پر از مریم های درد کشیده است که هیچ یک, مسیح را آبستن نیستند....... من میان زن های بزرگ شدم که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد..!!! نمی دانم چرا شعار از لیاقتم، نجابتم ،صداقتم........ می دهی تویی که اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته، انگ هرزه بودن میزنی میروی،اما برگزد. پیدا خواهی کرد این روزها نجابتو لیاقتو صداقتو زیاد میدوزند امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم؛تا آبرو کند..... برای نامزدی دخترش....!!! در خود گریستم..... برای معصومیت دختری که دیشب دلش را به مردی سپرد, تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد.... و بی شرمانه میخندید از این پیروزی روی حرفم،دردم با شماست اگر دیگر زنی را نمی خواهید یا برایش قصد تهیه ی زاپاست را دارید به او مردانه بگو داستان از چه قرار است آستانه ی درد او بلند است... یا می ماند! یا میرود! هر دو درد دارد....... اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
گاهی شک میکنم به عدالت خدا اگر خدا عدالت داشت مرد هم بکارت داشت ما نسلی هستیم که در اوج جونی مشروب میخوریم تا انرژی بگیریم ترامادول میخوریم تا به آرامش برسیم سیگار میکشیم تا بغضمان را فرو بخوریم ما در اوج جوانی پیر شده ایم پیر........!
دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 11:24 PM :: نويسنده : مهرناز
اگر روزي ... بدان آن روز واقعاً زندگي كرده اي
دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 11:12 PM :: نويسنده : مهرناز
اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 10:36 PM :: نويسنده : مهرناز
زندگی مثل پیانو است ...
دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 10:31 PM :: نويسنده : مهرناز
خدایا... پیرمرد همسایه آلزایمر دارد ! . . . . . . .
گاهی انقد تو کارام «دس دس» میکنم که یهو اطرافیانم پا میشن شروع میکنند رقصیدن...
توضیحاتی در مورد جشن باستانی سده واژه سده: بيشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد مي دانند. ابوريحان بيروني مي نويسد: “سده گويند يعني صد و آن يادگار اردشير بابکان است و در علت و سبب اين جشن گفته اند كه هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، ميان آن و آخر سال عدد صد بدست مي آيد و برخي گويند علت اين است كه در اين روز زادگان كيومرث، پدر نخستين، درست صدتن شدند و يكي از خود را بر همه پادشاه گردانيدند” و برخي برآنند كه در اين روز فرزندان مشي و مشيانه به صد رسيدند و نيز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در اين روز به صد رسيد .” چنانكه از كتاب ها و اسناد تاريخي برمي آيد جشن سده جنبه ديني نداشته و تمام داستان هاي مربوط به آن غيرديني است و بيشتر جشني كهن و ملي به شمار مي آيد و وارث حقيقي جشن سده نه فقط زرتشتيان، بلكه همه ايرانيان اند، ميراثي كه به بسياري از كشورهاي همسايه نيز راه يافت
فردا 10 بهمن روز یکی از جشن های بزرگ ایرانیان جشن سده
مبارک باشه دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 9:54 PM :: نويسنده : مهرناز
همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت. اگه خودتو بگیری میندازنت
دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, :: 9:43 PM :: نويسنده : مهرناز
روزی مجنون از روی سجاده شخصی عبور کرد. مرد نماز را شکست و گفت : مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم برای چه این رشته را بریدی ؟
يه وقتايي آدم بايد سرش را بلند كنه، زل بزنه به آسمون، لبخند بزنه و بگه: خيلي مخلصيم، هوامونو داشته باش
دختری از برادرش پرسید : معنی عشق چیست ؟؟ برادرش جواب داد : عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ، از كوله پشتی مدرسهام بر میداری ، و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم...
جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, :: 11:27 AM :: نويسنده : مهرناز
در خیابان به من گفت: بگو که آتش جهنم بسیار سوزان تر است
فکر نمی کردم تو هم دلم رو بشکنی مثل همه حالا شده هم دم من یه پاکت سیگار که همیشه تو جیبمه یادم باشه دیگه گول حرفای قشنگت رو نخورم یادم باشه تو هم شدی مثل همه تو هم دروغ میگی از چپ و راست تو هم شدی یه دروغگو مثل همه تو قلبم خیلی ساده راهت دادم موقعی که تنها موندی حالا رفتی تنهام گذاشتی بی وفا یادم باشه از این به بعد هرکی کمک خواست ازم خیلی ساده رد بشم مثل خودت مثل همه
هيچ كس ويرانيم را حس نكــرد وسعت تنهائيــم را حـس نكــرد در ميان خنده هـــــاي تلخ مــن گريه پنهـــانـــيم را حـــس نكرد در هجوم لحظه هاي بي كسي درد بي كس ماندنم راحس نكرد آن كـه با آغـــاز مــن مانوس بود لحظه پــايـانـيم را حـس نـكرد
|
|||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
|||||||||||||||||
![]() |